جدول جو
جدول جو

معنی تبسم کردن - جستجوی لغت در جدول جو

تبسم کردن
(ظَن ن)
لب شیرین کردن، لب سفید کردن. (مجموعۀ مترادفات ص 88). ابتسام. لبخند زدن: عمر تبسم کرد و ایشان رااشاره کرد بازگردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 238).
زنهار ازین تبسم شیرین که میکنی
کز خندۀ شکوفۀ سیراب خوشتر است.
سعدی.
رجوع به تبسم و ابتسام و دیگر ترکیبهای این دو شود
لغت نامه دهخدا
تبسم کردن
شکر خند زدن لبخند زدن
تصویری از تبسم کردن
تصویر تبسم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تبسم کردن
زیر لب خندیدن، شکرخند زدن، لبخند زدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تظلم کردن
تصویر تظلم کردن
شکایت کردن (از ظلم) داد خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترحم کردن
تصویر ترحم کردن
رحم کردن، دلسوزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحکم کردن
تصویر تحکم کردن
دشفرمانیدن، زور گفتن زور گویی کردنفرمانروایی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسمل کردن
تصویر بسمل کردن
ذبح کردن، سر بریدن، سر بریدن حیوانی حلال گوشت را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقسیم کردن
تصویر تقسیم کردن
بخش کردن بخش کردن قسمت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقسیم کردن
تصویر تقسیم کردن
بخشیدن، بخش کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تباه کردن
تصویر تباه کردن
اتلاف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ترسیم کردن
تصویر ترسیم کردن
پنگاشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تورم کردن
تصویر تورم کردن
آماسیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
مجسم کردن، در نظر آوردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از تجسم کردن
تصویر تجسم کردن
تصوّرٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تجسم کردن
تصویر تجسم کردن
Actualize, Embody
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تجسم کردن
تصویر تجسم کردن
actualiser, incarner
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تجسم کردن
تصویر تجسم کردن
urzeczywistniać, uosabiać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تجسم کردن
تصویر تجسم کردن
বাস্তবায়ন করা , প্রতীকী রূপে উপস্থাপন করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تجسم کردن
تصویر تجسم کردن
осуществить , олицетворять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تجسم کردن
تصویر تجسم کردن
verwirklichen, verkörpern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تجسم کردن
تصویر تجسم کردن
حقیقت بنانا , تجسم کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تجسم کردن
تصویر تجسم کردن
kutekeleza
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تجسم کردن
تصویر تجسم کردن
实现 , 体现
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تجسم کردن
تصویر تجسم کردن
gerçekleştirmek, somutlaştırmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تجسم کردن
تصویر تجسم کردن
실현하다 , 구현하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تجسم کردن
تصویر تجسم کردن
実現する , 具現する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تجسم کردن
تصویر تجسم کردن
реалізувати , втілювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تجسم کردن
تصویر تجسم کردن
वास्तविक रूप देना , रूप देना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تجسم کردن
تصویر تجسم کردن
mewujudkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تجسم کردن
تصویر تجسم کردن
ทำให้เป็นจริง , แสดง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تجسم کردن
تصویر تجسم کردن
realiseren, belichamen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تجسم کردن
تصویر تجسم کردن
materializar, encarnar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تجسم کردن
تصویر تجسم کردن
concretizzare, incarnare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تجسم کردن
تصویر تجسم کردن
concretizar, encarnar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تجسم کردن
تصویر تجسم کردن
להוציא לפועל , לגלם
دیکشنری فارسی به عبری